محمدباقر قالیباف؛ عباس احمدی کرچ؛ یاشار ذکی؛ احسان لشگری تفرشی؛ مرتضی رضوی نژاد
چکیده
توزیع فضایی قدرت سیاسی- اجرایی در کشورها الگوهای متفاوتی دارد که در ایران از الگوی بسیط متمرکز استفاده میشود؛ گرچه این نوع نظام حکومتی در دهه اول انقلاب اسلامی سبب شد یکپارچگی و انسجام ملی کشور حفظ شود، اما در حال حاضر با توجه به تغییرات و دگرگونیهای گسترده به نظر میرسد کم کم تبدیل به عاملی بازدارنده برای پیشرفت و توسعه کشور ...
بیشتر
توزیع فضایی قدرت سیاسی- اجرایی در کشورها الگوهای متفاوتی دارد که در ایران از الگوی بسیط متمرکز استفاده میشود؛ گرچه این نوع نظام حکومتی در دهه اول انقلاب اسلامی سبب شد یکپارچگی و انسجام ملی کشور حفظ شود، اما در حال حاضر با توجه به تغییرات و دگرگونیهای گسترده به نظر میرسد کم کم تبدیل به عاملی بازدارنده برای پیشرفت و توسعه کشور شده است. سوال اصلی این پژوهش این است که مهمترین آسیبهایی که نظام بسیط متمرکز برای کشور ایجاد کرده است کداماند؟ و شدت این آسیبها نسبت به یکدیگر چگونه است؟ بر اساس مطالعات این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی و با مشارکت 185 نفر از نخبگان علمی، اجرایی کشور انجام شده، 10 محور موضوعی بهعنوان مهمترین آسیبهای نظام بسیط متمرکز شناسایی و اولویتبندی شدند. این آسیبها به ترتیب در آزمون آماری t تک نمونهای مورد سنجش قرار گرفت و در نهایت به ترتیب شدت آسیب: کمتوجهی به اقتضائات ویژگیهای محلی(33.00t:)؛ مغفول ماندن ظرفیتهای قانونی و قانونگذاری(24.00t:)، ناکارآمدی نظام اداری-اجرای(24.00t:)، بیعدالتی فضایی و توسعه نامتوازن(23.00t:)، مشارکت ناقص مردم در اداره امور محلی(23.00t:)، عدم تفکیک فرآیندی فعالیتها و مسئولیتها(22.00t:)، عدم مسئولیتپذیری، حس تعلق و پاسخگویی مسئولین محلی(22.00t:)، تجمع فشارها بر دولت مرکزی(21.00t:)، عدم توسعه حزبگرایی(16.00t:)، تداوم فرهنگ سیاسی اقتدارگرا و متملقگو(14.00t:) اصلیترین چالشهایی هستند که نظام بسیط متمرکز در کشور ایجاد کرده است و به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران برای پیشرفت و توسعه با روندی سریعتر، لاجرم میبایست به این آسیبها توجه کافی نشان دهد تا مسیر تعالی جامعه را از طریق تغییر در میزان تمرکز در بستر نظام بسیط غیر متمرکز، هموار نماید.
احسان لشگری تفرشی
چکیده
شناخت اثرات سیاست در تولید فضای جغرافیایی یکی از موضوعاتی است که تفسیر آن در مکاتب متمایز شناختی از جمله در نسبیت گرایی معرفتی متفاوت می باشد. نسبیت گرایی معرفتی در چارچوب هستی شناسی ذهنی و بر خلاف نگاه تبیینی الزامی جهت دستیابی به آرمان ها و ارزش های مطلق وجود ندارد. در این دستگاه شناختی این مفروضه وجود دارد که شناخت عملکرد گفتمان ...
بیشتر
شناخت اثرات سیاست در تولید فضای جغرافیایی یکی از موضوعاتی است که تفسیر آن در مکاتب متمایز شناختی از جمله در نسبیت گرایی معرفتی متفاوت می باشد. نسبیت گرایی معرفتی در چارچوب هستی شناسی ذهنی و بر خلاف نگاه تبیینی الزامی جهت دستیابی به آرمان ها و ارزش های مطلق وجود ندارد. در این دستگاه شناختی این مفروضه وجود دارد که شناخت عملکرد گفتمان های سیاسی - تاریخی در تولید ابعاد مختلف فضای جغرافیایی با اتکا رویکرد پوزیتویستی و کمی امکان پذیر نمی باشد. در این راستا در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و با مراجعه به مستندات نظری در مرحلۀ نخست در تعریف فضای جغرافیایی عاملیت ویژه ای برای گفتمان های سیاسی - ایدئولوژیک متصور گردیده است. سپس با توجه به ویژگی و ماهیت گفتمان های سیاسی - تاریخی امکانیت افزون تری برای نسبیت گرایی معرفتی در شناخت چگونگی تولید فضا قائل گردیده است. یافته های تحقیق بیانگر آن است که تحولات پدیده ها و فرایندهای موجود در فضای جغرافیایی تا حد زیادی از گفتمان های سیاسی - تاریخی حاکم متأثر بوده و دارای ویژگی های اختصاصی بوده و قابلیت تعمیم پذیری ندارد. بر این مبنا شناخت فضا الزاماً نمی تواند ابعاد فرامکانی و فرازمانی داشته باشد و در جهت شناخت اثرات قدرت سیاسی در تولید و بازساخت فضای جغرافیایی الزاماً نمی توان از معرفت شناسی استقرایی و تجربی که یکی از ویژگیهای مهم آن تعمیم پذیری است، استفاده نمود.
احسان لشگری تفرشی
چکیده
در فلسفه علم و بویژه در علوم انسانی تعریف و روش شناخت مفاهیم و موضوعات مورد مطالعه می تواند مبنای هستی شناسانه، معرفت شناسانۀ و روش شناسانۀ متفاوت و یا حتی متضاد داشته باشد. ژئوپلیتیک یکی از موضوعات علوم جغرافیایی می باشد که تفسیر آن در مکاتب مختلف روش شناسی از جمله اثباتگرایی و فرااثباتگرایی متفاوت می باشد. در این پژوهش کوشش گردیده ...
بیشتر
در فلسفه علم و بویژه در علوم انسانی تعریف و روش شناخت مفاهیم و موضوعات مورد مطالعه می تواند مبنای هستی شناسانه، معرفت شناسانۀ و روش شناسانۀ متفاوت و یا حتی متضاد داشته باشد. ژئوپلیتیک یکی از موضوعات علوم جغرافیایی می باشد که تفسیر آن در مکاتب مختلف روش شناسی از جمله اثباتگرایی و فرااثباتگرایی متفاوت می باشد. در این پژوهش کوشش گردیده با رویکرد توصیفی - تحلیلی و با مراجعه به مستندات معتبر نظری کارکردهای بهینه احراز معرفت در ژئوپلیتیک در رویکرد اثباتگرای عقلانی ارائه گردد. رویکرد قیاسی از ضرورت شناخت علمی و تبیین «نظام های منسجمی» که بر روابط ژئوپلیتیک مسلط هستند سخن می گوید و شرط کاربردی بودن ژئوپلیتیک را جستجوی استنباطی و عقلانی امری « نظام مند» در میان پدیده های منفرد مورد مطالعه در مکان ها و مناطق مختلف می داند. مبتنی بر این چارچوب شناختی کل های ثابتی وجود دارد که بر مبنای آن می توان چرایی و چگونگی تحولات ژئوپلیتیک را تبیین و پیش بینی نمود. در عین حال عوامل متغیری همچون نوع نظام سیاسی نیز در مطالعات ژئوپلیتیک تأثیرگذار هستند که تعمیمگرایی از جزء به کل(استقراء) را منتفی می نماید. بدیهی است که تلفیق این دو ویژگی با انطباق با شرایط روابط بین الملل ابعاد مطالعات ژئوپلیتیک را به سوی روش شناختی اثباتگرای عقلانی سوق می دهد.
احسان لشگری تفرشی
چکیده
در علوم جغرافیایی یکی از مکاتب مهم روش شناسی مکتب اثباتگرایی است که عملکرد ویژه ای در تولید و مفاهیم در علوم جغرافیایی و از جمله جغرافیای سیاسی داشته است. جغرافیدانان سیاسی متأثر از مکتب اثباتگرا معتقدند که اثرات متقابل سیاست و فضا به تولید فرم و فرایندهای فضایی منجر خواهد شد که به مثابه پدیدههای مادی از طریق رویکردهای اثباتگرا ...
بیشتر
در علوم جغرافیایی یکی از مکاتب مهم روش شناسی مکتب اثباتگرایی است که عملکرد ویژه ای در تولید و مفاهیم در علوم جغرافیایی و از جمله جغرافیای سیاسی داشته است. جغرافیدانان سیاسی متأثر از مکتب اثباتگرا معتقدند که اثرات متقابل سیاست و فضا به تولید فرم و فرایندهای فضایی منجر خواهد شد که به مثابه پدیدههای مادی از طریق رویکردهای اثباتگرا قابل مطالعه و تحلیل میباشد. این در حالی است که اتخاذ رویکرد اثباتگرایانه در جغرافیای سیاسی دارای تبعات مفهومیو موضوعی بوده است. در این نوع پژوهش کوشش گردیده با مراجعه به مستندات معتبر نظری و با اتخاذ روش توصیفی - تحلیلی دسته بندی نوینی از چگونگی شناخت رابطه سیاست و فضای جغرافیایی در روش شناسی اثباتگرا مفاهیم ارائه گردد. یافتههای پژوهش بیانگر آن است که در روش شناسی اثباتگرا اجزای فضای جغرافیایی دارای ماهیت متعامل و سیستماتیک بوده لیکن دو مقیاس ملی و فروملی دارای محتوی متفاوتی با مقیاس فراملی میباشد. بطوریکه در مقیاس ملی شناخت رابطه سیاست و فضا مبتنی بر نوعی کارکردشناسی ناحیه ای مبتنی بر عملکرد حاکمیت میباشد که مقیاسهای ملی و فروملی را در برمیگیرد. لیکن در مقیاس فراملی رابطه حاکیت و فضا منبعث از نوعی رفتار قلمروخواهانه میباشد که میان کشورها و بازیگران سیاسی وجود دارد و سازندۀ مفاهیم و نظریات ژئوپلیتیک میباشد. ضمن اینکه از آنجائیکه سیاست چه در مقیاس ملی و فروملی و چه در مقیاس فراملی از عناصر و اجزای شکل یافته که قابلیت کمیت پذیری اندکی دارند در نتیجه در روش شناسی اثباتگرا میبایست به رویکردهای قیاسی اتکا بیشتری نمود.